ساعت ییم از سرکار اومدم. قراربود ساعت چهار ببینمش. گفت اگه تونستی زودتر بیا چون زود شب میشه. 
از کار که اومدم همه کارامو کردم و اماده شدم چندتا پیام داده بود که من اصلا ندیدم. گفته بود خسته ای؟ نمیای؟ اگه خسته ای بزاریم ی وقت دیگه.
وقتی دیدم نوشتم ساعت چهار میام.
رمز قبلی


 


توی افتاب 2 ساعت پیاده روی کلافم کرد. شب  خسته و کوفته و روز بعد سرم درد گرفت.

هیچی حالگیر تر از این نیست که مجبور باشی2 ساعت پیاده تا خونه راه بری.

البته روشهای دیگه ای ام هست که اگه باز این روند تکرار شه مجبورم برم سراغ اون روشها.

از اینکه نتونم مثل بقیه برم دانشگاه وشهریه بدم داشتم خفه میشدم. با همه ی بدبختی ها رفتم  و دانشگاه ثبت نام کردم. شهریه رو قسطی کردن. برا همه نه فقط برای من. 500 تومن پولی که از کافینت میگیرم اخر برج میدم شهریه. اخر ترم هم یه چیزی باید بزارم روش که تسویه شه که اونم امیدم به وام دانشجوییه.

البته اگه نگن که تو قبلا توی کارشناسی ارشد وام گرفتی الان بهت نمیدیم. خدا ااگه همین یبار بهم لطف کنه و ببینه چقد افتادم تو خنسی خب کم چیزی نیست.  اونقد خنس که پول ن دفتر و قلم نداشتم. گشتم از تو وسایلم خودکار پیدا کردم.  خنده داره. اونی که پول خودکار نداره چطور میخواد فارغ التحصیل شه. الله اعلما

ونی که پول دفتر نداره رو چه به دانشگاه. ولی دیگه نتونستم تحمل کنم. نتونستم ببینم از اینم بی نصیبم.

روزای اول خیلی غصم گرفته بود از اینهمه پول بی زبونی که ماه بماه باید پرداخت کنم ولی، الان نه. خب باید سختی بکشم من از همون اول کجای زندگیم مثل بقیه بوده. که الانم  مثل بچه ادم همه چی رو خونواده برام مهیا کنه. شهریه بده. پول بزاره در اختیارم. مرفه بی درد باشم. نبودم هیچوقت.


خیلی دیر پیام داد. اونقد که شمارش بصورت ناشناس افتاد . دیگه اونقدر مث قدیما پروفایلشو چک نمیکردم. یعنی عمدا حذفش کردم که کمتر جلو چشام بیفته و کمتر پروفایلشو چک کنم و در نهایت شاید بتونم کمتر بهش فکر کنم. واتساپشو حذف کرده بود البته چندوقت پیش میگفت میخوام حذفش کنم. فکر نمیکردم پیام بده فک میکردم تموم شد، بخاطر حرفایی که زده شد و بخاطر مشغله کاری ای که میگفت دست کم تا شهریور طول میکشه. فکر میکردم بعد اون هم به نبودنم عادت میکنه.
سابقه نداشته داداشم از مغازه بره بیرون بعد نیم ساعت قبل تموم شدن تایم کاری اونم روز بجز پنجشنبه زنگ بزنه بگه تعطیل کن بیا. وقتی رفتم سرچهارراه با این چشای ضعیف یجوری ماشینشو تشخیص دادم. رفتم سوار شم دیدم اعظم هم با اونه. فکرمیکنم کلا رفته بود اعظمو بیاره بعد پاشه بیاد اینجا بعد منم سوار کنه شروع کنه به حرف زدن. بگه زشت نیست دوتا ادم به هم میرسن درو دیوارو نگا کنن و به هم سلام ندن؟ رمز همیشگی
دل ادم کباب میشه وقتی ابجی کوچیکش این جمله یا چیزای شبیه اینو استوری میکنه. حس میکنم سنش کمه برای بی پدر بودن. بیشتر ازهمه دلم برای اون میسوزه. و بعدم بقیه خانواده داداشم حالا،تنها مرد خونوادست. که اونم یه نفر دیگه اسیرش کرده.
الان کجایی حالت خوبه؟ مطمعنم که خوبه خیلی بهتر از روزاییه که توی بیمارستان با لوله بهت اب میدادن یا توی خونه نفست بالا نمیومد بهتر از اون روزای در بدریه که اجازه نمیدادن کسی بیاد ببینتت و توحتی نمیتونستی حرف بزنی به پرستارا بگی چی میخوای یا اگه جابجات میکردن بگی یواشتر،اینجام درد میکنه بهتر از اون روزیه که داداشم اومد گفت پدر وقتی صداش میزنم نگام میکنه دیگه نمیتونه مردمکشو ت بده از اون پنج سال اخر زندگیت که حتی تصورش برای یه ادم غیرممکنه راحت شدی از
بماند که چقدر از دست شاگردهای کلاس اعصابم خورده اینو مینشونی سرجاش اون پامیشه. دهن اینو میبندی اونیکی زر میزنه. وقتی ام که عصبانی میشم فقط سی ثانیه تاثیر داره دوباره مث اول میشن. اواخر ابان که برای یکار ضروری رفتم خونه. خواهرم میگفت صدات چرا انقد بلند شده. اون موقع نمیدونستم چرا ولی حالا میفهمم بخاطر صدای بلندیه که مجبورم روی این بچه ها پیاده کنم. وقتی از پله ها اومدم بالا دوتاشون اومدن اصرار کردن که خانم امتحان نگیر.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

eletricomid.rozblog.com محصولات و دی وی دی های آموزشی09334336389 خرید اینترنتی مدرسه شاد با محیطی شاداب دراگ استور و داروخانه دکتر جمشیدنژاد سی اس پاب